loading...
قربانعلی ایل سعادتمند
جابر ایل سعادتمند بازدید : 669 جمعه 02 فروردین 1392 نظرات (0)

 

زبان لَکی (که گویش لکی هم نامیده شده) زبان طوایف لک از زبان‌های ایرانی شاخه شمال غربی رایج در مناطق غرب ایران است. حدود یک‌ونیم میلیون نفر شامل یک میلیون نفر با زبان مادری به این زبان سخن می‌گویند.


دانشمندان زبانشناسی گویش لکی را در شاخه گویشهای جنوبی کردی طبقه‌بندی می‌کنند، اتنولوگ آن را یک زیرشاخه چهارم کردی طبقه‌بندی می‌کند. همچنین برخی آن را مرتبط با لری و برخی آن را زبانی مابین کردی و لری نامیده‌اند و برخی زبان لکی را یک شاخه مستقل زبانهای ایرانی میدانند

زبان مادری مردم شهر قنوات (حاجی آباد لکها) قم لکی است

جابر ایل سعادتمند بازدید : 292 جمعه 26 آبان 1391 نظرات (0)

 ورود حضرت امام حسين عليه السّلام به زمين كربلا

بدان كه در روز ورود آن حضرت به كربلا خلاف است واصح اقوال آن است كه ورود آن جناب به كربلا در روز دوم محرم الحرام سال شصت و يكم هجرت بوده و چون به آن زمين رسيد پرسيد كه اين زمين چه نام دارد؟ عرض كردند: كربلا مى نامندش ، چون حضرت نام كربلا شنيد گفت : اَللّهُمَ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنَ الْكَربِ وَ الْبَلا ءِ!
پس فرمود كه اين موضع كَربْ و بَلا و محل محنت و عنا است ، فرود آئيد كه اينجا منزل و محل خِيام ما است ، و اين زمين جاى ريختن خون ما است . و در اين مكان واقع خواهد شد قبرهاى ما، خبر داد جدّم رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم به اينها. پس درآنجا فرود آمدند.
و حرّ نيز با اصحابش در طرف ديگر نزول كردند و چون روز ديگر شد عمر بن سعد (ملعون ) با چهار هزار مرد سوار به كربلا رسيد و در برابر لشكر آن امام مظلوم فرود آمدند.
ابو الفرج نقل كرده پيش از آنكه ابن زياد عمر سعد را به كربلا روانه كند او را ايالت رى داده و والى رى نموده بود چون خبر به ابن زياد رسيد كه امام حسين عليه السّلام به عراق تشريف آورده پيكى به جانب عمر بن سعد فرستاد كه اوّلاً برو به جنگ حسين و او را بكش و از پس آن به جانب رى سفر كن . عمر سعد به نزد ابن زياد آمده گفت : اى امير! از اين مطلب عفونما. گفت : ترا معفوّ مى دارم و ايالت رى از تو باز مى گيرم عمر سعد مردّد شد ما بين جنگ با امام حسين عليه السّلام و دست برداشتن از ملك رى لاجرم گفت : مرا يك شب مهلت ده تا در كار خويش تاءمّلى كنم پس ‍ شب را مهلت گرفته ودر امر خود فكر نمود، آخر الا مر شقاوت بر او غالب گشته جنگ سيّد الشهداء عليه السّلام را به تمنّاى ملك رى اختيار كرد، روزى ديگر به نزد ابن زياد رفت وقتل امام عليه السّلام را بر عهده گرفت ، پس ابن زياد بالشكر عظيم او را به جنگ حضرت امام حسين عليه السّلام روانه كرد.(121)
سبط ابن الجوزى نيز قريب به همين مضمون را نقل كرده ، پس از آن محمّد بن سيرين نقل كرده كه مى گفت : معجزه اى از اميرالمؤ منين عليه السّلام در اين باب ظاهر شد؛ چه آن حضرت گاهى كه عمر سعد را در ايّام جوانيش ملاقات مى كرد به او فرموده بود: واى بر تو يابن سعد! چگونه خواهى بود در روزى كه مُردّد شوى ما بين جنّت و نار و تو اختيار جهنّم كنى .(122)
بالجمله ؛ چون عمرسعد وارد كربلا شد عُروة بن قيس اَحمسى را طلبيد و خواست كه او را به رسالت به خدمت حضرت بفرستد واز آن جناب بپرسد كه براى چه به اين جا آمده اى و چه اراده دارى ؟ چون عُروه از كسانى بود كه نامه براى آن حضرت نوشته بود حيا مى كرد كه به سوى آن حضرت برود و چنين سخن گويد، گفت : مرامعفوّدار واين رسالت را به ديگرى واگذار، پس ابن سعد به هر يك از رؤ ساى لشكر كه مى گفت به اين علّت ابا مى كردند؛ زيرا كه اكثر آنها از كسانى بودند كه نامه براى آن جناب نوشته بودند وحضرت را به عراق طلبيده بودند پس كثيربن عبداللّه كه ملعونى شجاع و بى باك و بى حيائى فتّاك بود برخاست وگفت كه من براى اين رسالت حاضرم واگر خواهى ناگهانى اورا به قتل در آورم ، عمر سعد گفت : اين را نمى خواهم وليكن برو به نزد او وبپرس كه براى چه به اين ديار آمده ؟پس آن لعين متوجّه لشكرگاه آن حضرت شد. اَبُوثُمامه صائدى را چون نظر برآن پليد افتاد به حضرت عرض كرد كه اين مرد كه به سوى شما مى آيد بدترين اهل زمين و خونريزترين مردم است اين بگفت و به سوى (كثير) شتافت و گفت : اگربه نزد حسين عليه السّلام خواهى شد شمشير خود را بگذار وطريق خدمت حضرت راپيش دار. گفت : لاوَاللّه ! هرگز شمشير خويش را فرو نگذارم ، همانا من رسولم اگر گوش فرا داريد ابلاغ رسالت كنم و اگر نه طريق مراجعت گيرم . اَبُوثُمامه گفت : پس قبضه شمشير ترا نگه مى دارم تاآنكه رسالت خود را بيان كنى و برگردى . گفت : به خدا قسم نخواهم گذاشت كه دست بر شمشير گذارى . گفت : به من بگو آنچه دارى تا به حضرت عرض كنم ومن نمى گذرم كه چون تو مرد فاجر وفتّاكى با اين حال به خدمت آن سرور روى ، پس لختى با هم بد گفتند وآن خبيث به سوى عمر سعد بر گشت وحكايت حال را نقل كرد، عُمر، قُرّة بن قيس حَنْظَلى را براى رسالت روانه كرد. چون قُرّة نزديك شد حضرت با اصحاب خود فرمود كه اين مرد رامى شناسيد؟ حبيب بن مظاهر عرض كرد: بلى مردى است از قبيله حَنْظَله و با ما خويش است ومردى است موسوم به حُسن راءى من گمان نمى كردم كه او داخل لشكر عمر سعد شود! پس آن مرد آمد به خدمت آن حضرت وسلام كرد وتبليغ رسالت خود نمود، حضرت در جواب فرمود كه آمدن من بدين جا براى آن است كه اهل ديار شما نامه هاى بسيار به من نوشتند وبه مبالغه بسيار مرا طلبيدند، پس اگر از آمدن من كراهت داريد برمى گردم ومى روم پس حبيب رو كرد به قُرّه وگفت : واى بر تو! اى قرّة ، از اين امام به حق رومى گردانى و به سوى ظالمان مى روى ؟ بيا يارى كن اين امام را كه به بركت پدران او هدايت يافته اى ، آن بى سعادت گفت : پيام ابن سعد را ببرم وبعد از آن باخود فكر مى كنم تا ببينم چه صلاح است . پس برگشت به سوى پسر سعد وجواب امام را نقل كرد، عمر گفت : اميدوارم كه خدا مرا از محاربه و مقاتله با او نجات دهد. پس نامه اى به ابن زياد نوشت وحقيقت حال را در آن درج كرده براى ابن زياد فرستاد .(123)
حسّان بن فائد عَبَسى گفته كه من در نزد پسر زياد حاضر بودم كه اين نامه بدو رسيد چون نامه را باز كرد وخواند گفت :
شعر :

اَلاَّْنَ اِذْ عُلِقَتْ مَخاِلبُنا بِه

يَرجُوالنَّجاةَ وَلاتَ حِيْنَ مَناصٍ

يعنى الحال كه چنگالهاى ما بر حسين بند شده در صدد نجات خود بر آمده و حال آنكه مَلْجاء و مَناصى از براى رهائى او نيست . پس در جواب عمر نوشت كه نامه تو رسيد به مضمون آن رسيدم ،پس الحال بر حسين عرض كن كه او و جميع اصحابش براى يزيد بيعت كنند تا من هم ببينم راءى خود را در باب او بر چه قرار خواهد گرفت و السّلام (124)
پس چون جواب نامه به عمر رسيد آنچه عبيداللّه نوشته بود به حضرت عرض نكرد ؛ زيرا كه مى دانست آن حضرت به بيعت يزيد راضى نخواهد شد. ابن زياد پس از اين نامه ، نامه ديگرى نوشت براى عمر سعد كه يابن سعد حايل شوميان حسين و اصحاب او و ميان آب فرات و كار را بر ايشان تنگ كن و مگذار كه يك قطره آب بچشند چنانكه حائل شدند ميان عثمان بن (125) عّفان تقىّ زكىّ و آب در روزى كه او را محصور كردند.
پس چون اين نامه به پسر سعد رسيد همان وقت عمر بن حجّاج را با پانصد سوار بر شريعه موكّل گردانيد و آن حضرت را از آب منع كردند، و اين واقعه سه روز قبل از شهادت آن حضرت واقع شد و از آن روزى كه عمر سعد به كربلا رسيد پيوسته ابن زياد لشكر براى او روانه مى كرد، تا آنكه به روايت سيّد تا ششم محّرم بيست هزار نزد آن ملعون جمع شد.(126)
و موافق بعضى از روايات پيوسته لشكر آمد تا به تدريج سى هزار سوار نزد عمر جمع شد،و ابن زياد براى پسر سعد نوشت كه عذرى از براى تو نگذاشتم در باب لشكر بايد مردانه باشى و آنچه واقع مى شود درهر صبح و شام مرا خبر دهى .
پس چون حضرت آمدن لشكر را براى مقاتله با او ديد به سوى ابن سعد پيامى فرستاد كه من با تو مطلبى دارم و مى خواهم ترا ببينم پس شبانگاه يكديگر را ملاقات نموده و گفتگوى بسيار با هم نمودند پس عمر به سوى لشكر خويش برگشت و نامه به عبيداللّه بن زياد نوشت كه اى امير خداوند آتش برافروخته نزاع ما را با حسين خاموش كرد و امر امّت را اصلاح فرمود، اينك حسين عليه السّلام با من عهد كرده كه بر گردد به سوى مكانى كه آمده يا برود در يكى از سرحدّات منزل كند و حكم او مثل يكى از ساير مسلمانان باشد در خير و شرّ يا آنكه برود در نزد امير يزيد دست خود را در دست او نهد تا او هر چه خواهد بكند. و البته در اين مطلب رضايت تو و صلاحيّت امّت است .
مؤ لف گويد:اهل سِيَر و تواريخ از عُقْبَهِ بن سِمْعان غلام رباب زوجه امام حسين عليه السّلام نقل كرده اند كه گفت : من با امام حسين عليه السّلام بودم از مدينه تا مكّه و از مكّه تا عراق و از او مفارقت نكردم تا وقتى كه به درجه شهادت رسيد، و هر فرمايشى كه در هر جا فرمود اگر چه يك كلمه باشد خواه در مدينه يا در مكه يا در راه عراق يا روز شهادتش تمام را حاضر بودم و شنيدم اين كلمه را كه مردم مى گويند آن حضرت فرمود دست خود را در دست يزيد بن معاويه گذارد، نفرمود.
فقير گويد: پس ظاهر آن است كه اين كلمه را عمر سعد از پيش خود در نامه درج كرده تا شايد اصلاح شود و كار به مقاتله نرسد؛ چه آنكه عمر سعد از ابتداء جنگ با آن حضرت را كراهت داشت و مايل نبود.
و بالجمله : چون نامه به عبيداللّه رسيد و خواند گفت : اين نامه شخصى ناصح مهربانى است با قوم خود و بايد قبول كرد. شِمر ملعون برخاست و گفت : اى امير! آيا اين مطلب را از حسين قبول مى كنى ؟ به خدا سوگند كه اگر او خود را به دست تو ندهد و در پى كار خود رود، امر او قوّت خواهد گرفت و ترا ضعف فرو خواهد گرفت اگر خلاف كند دفع او را ديگر نتوانى كرد، لكن الحال به چنگ تو گرفتار است و آنچه رَاءيت در باب او قرار گيرد از پيش مى رود. پس امر كن كه در مقام اطاعت و حكم تو بر آيد، پس آنچه خواهى از عقوبت يا عفو در حقّ او و اصحابش به عمل آور. ابن زياد حرف او را پسنديد و گفت : نامه اى مى نويسم در اين باب به عمر بن سعد و با تو آن را روانه مى كنم و بايد ابن سعد آن را بر حسين و اصحابش عرض نمايد اگر قبول اطاعت من نمود، ايشان را سالماً به نزد من بفرستد و اگر نه با ايشان كارزار كند و اگر پسر سعد از كارزار با حسين اِبا نمايد تو امير لشكر مى باش و گردن عمر را بزن و سرش را براى و سرش را براى من روانه كن .
پس نامه اى نوشت به اين مضمون :
اى پسر سعد! من ترا نفرستادم كه با حسين رفق و مدارا كنى و در جنگ او مسامحه و مماطله نمائى و نگفتم سلامت و بقاى او را متمنّى و مترجّى باشى و نخواستم گناه او را عذر خواه گردى و از براى او به نزد من شفاعت كنى ، نگران باش اگر حسين و اصحاب او در مقام اطاعت و انقياد حكم من مى باشند پس ايشان را به سلامت براى من روانه نما ؛ و اگر اباء و امتناع نمايند با لشكر خود ايشان را احاطه كن و با ايشان مقاتلت نما تا كشته شوند و آنها را مُثلْه كن ، همانا ايشان مستحق اين امر مى باشند و چون حسين كشته شد سينه و پشت او را پايمال ستوران كن ؛ چه او سركش و ستمكار است و من دانسته ام كه سُم ستوران مردگان را زيان نكند چون بر زبان رفته است كه اگر او را كشم اسب بر كشته او برانم اين حكم بايد انفاذ شود. پس اگر به تمام آنچه امرت كنم اقدام نمودى جزاى شنونده و پذيرنده به تو مى دهم و اگر نه از عطا محرومى و از امارات لشكر معزول و شِمر بر آنها امير است و منصوب والسلام . آن نامه را به شمر داد و به كربلا روانه نمود.

جابر ایل سعادتمند بازدید : 642 دوشنبه 15 خرداد 1391 نظرات (0)

 

 دانلود سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

 

 

دانلود قسمت اول سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت دوم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت سوم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت چهارم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت پنجم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت ششم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت هفتم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت هشتم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت نهم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت دهم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت یازدهم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت دوازدهم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت سیزدهم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت چهاردهم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت پانزدهم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت شانردهم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت هفدهم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

دانلود قسمت هجدهم سریال تلویزیونی امام علی (علیه السلام)

باتشکر از :www.hellomahdi.com

جابر ایل سعادتمند بازدید : 356 سه شنبه 05 اردیبهشت 1391 نظرات (1)
حجت‌الاسلام طباطبایی در گفت‌وگو با فارس:
فقط سه روز از رحلت پیامبر(ص) گذشته بود که خانه دخترش را آتش زدند

خبرگزاری فارس: رئیس پژوهشکده علوم و معارف حدیث با اشاره به نقش پررنگ اغراض سیاسی در غصب فدک گفت: غوغاسالاری مانع از وصیت مکتوب پیامبر(ص) شد و فقط سه روز بعد از رحلت ایشان بود که غاصبان به خانه حضرت زهرا(س) هجوم بردند.

خبرگزاری فارس: فقط سه روز از رحلت پیامبر(ص) گذشته بود که خانه دخترش را آتش زدند

حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمد کاظم طباطبایی رئیس پژوهشکده علوم و معارف حدیث در گفت‌و‌گو با خبرنگار آیین و اندیشه فارس، با بیان اینکه حوادث پس از رحلت رسول اکرم(ص) از جهات مختلفی نظیر تاریخی، جامعه‌شناسی، رواشناسی و هدایت‌گریی امام قابل بررسی و تفسیر است، خاطرنشان کرد: 70 روز قبل از رحلت پیامبر(ص) جریان غدیرخم اتفاق افتاد و مسلمان‌ها همه در جریان نقش امام علی علیه السلام برای امامت بودند، اما آن گروهی که از قبل زمینه برای غصب خلافت آماده کرده بودند، به گونه‌‌ای کارها را انجام دهند که جریان به نفع خودشان رقم بخورد، لذا وقتی رسوا اکرم (ص) چنین دیدند چند اقدام را برای خنثی سازی فعالیت‌های آنها انجام دادند که مهمترین اقدام رسول‌الله(ص) بحث کتابت وصیت بود.

وی افزود: حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم افراد را خواستند و گفتند: «می‌خواهم یک وصیت را برای شما بنویسم که اگر به آن عمل کنید، گمراه نمی‌شوید»، اما غوغاسالاری بعضی‌ها این کار ناتمام گذاشت، یک کار دیگری هم پیامبر(ص) قبل از رحلت‌شان انجام دادند و این بود که یک سپاهی بزرگ به فرماندهی «اسامة بن‌زید» - جوان 18 ساله‌ای بیش نبود- به سمت مناطق مرزی فرستادند و دستور دادند همه افراد از بزرگ و کوچک در این سپاه باشند، در واقع پیامبر(ص) با این کار می‌خواستند، مدینه در آن روزها خالی باشد، اما کسانی که قصد مشکل‌سازی داشتند، با بهانه‌گیری‌های متعدد سپاه را آنقدر معطل کردند که عاقبت در زمان پیامبر این سپاه اعزم نشد.

حجت‌الاسلام طباطبایی با اشاره حوادث یک هفته پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) از جمله  حوادث خیلی شدید مدینه بود، اظهار داشت: اولین اشتباه از ناحیه انصار بود که در «سقیفه بنی‌ساعده» جمع شده بودند، باید توجه داشت که سقیفه را کسانی که بعداً قدرت را در دست گرفته بودند، ابتدا سقیفه را تشکیل نداده بودند، بلکه سقیفه توسط انصار تشکیل شده بود، آن هم به گمان اینکه ممکن است اینها قدرت را بتوانند از حضرت علی(ع) بگیرند، در نهایت انصار و مهاجرین پس از مباحثه‌های فراوان ـ که گزارش آن در کتاب اهل سنت، نسبتاً مفصل آمده است ـ خلیفه را تعیین کردند.

وی با تاکید بر اینکه در جریان سقیفه اقلیت‌های جاهلی حکمفرما بود، ادامه داد: یعنی بحث رسیدن به حقیقت نبود، بحث این بود که چه کسی قدرت را در دست بگیرد، لذا کلاً حوادثی که در سقیفه رخ داد خیلی از تفکرات اسلامی به دور بود، مشکل دیگر در حوادث تاثیرگذار مدینه وجود یک گروهی بود که با سر و صدا و فشار و جنجال کارشان را پیش می‌برند و  یک گروه اکثریت که در قبال حوادث ساکت بودند و عکس‌العملی نشان نمی‌دهند، طبیعتاً گروه غوغاسالار قدرت را در دست گرفتند و جریان حمله به منزل حضرت فاطمه(س) در این دوره و در روزهای اول رحلت پیامبر(ص) اتفاق افتاد.

رئیس پژوهشکده علوم و معارف حدیث با بیان اینکه بحث غصب فدک بعد از استقرار قدرت صورت گرفت، ابراز داشت: یکی از مهمترین اقداماتی غاصبین انجام دادند، غصب فدک بود، البته فدک از جهت اقتصادی خیلی مهم نبود، چرا که فدک سرزمین خیلی بزرگی نیست، اهمیت فدک به جهت جایگاهی بود که پیامبر اکرم(ص) آن را «ذی‌القربی»‌ داده بود، در واقع فدک نماد امامت بود، یعنی اگر فدک در دست زهرا(س) و امیرالمؤمنین(ع) باقی می‌ماند، معلوم می‌شد خلاقت یا قدرت بعد از پیامبر اکرم(ص) باید به این گروه منتقل شود، به همین جهت آنها درصدد بودند که فدک را اشغال کنند.

وی با تاکید بر جنبه سیاسی ماجرای فدک، افزود: وقتی هادی عباسی و در زمان بعد هارون الرشید تصمیم می‌گیرند که فدک را به امام(ع) برگردانند، امام موسی کاظم (ع) می‌فرمایند: «حد و مرز فدک، حد و مرز مملکت اسلامی است»، یعنی فدک یک قطعه زمین نیست، بلکه یک نماد است، بنابراین طبیعی است که آنها فدک را اشغال کنند، اصل فدک بیش از آنچه نگاه اقتصادی باشد، نگاه سیاسی و جانشینی پیامبر اکرم(ص) در آن نهفته است؛ یعنی حاکمان می‌خواستند خودشان را در جایگاه پیامبر قرار دهند و به عنوان حاکم اسلامی یک منطقه را از دست دختر پیامبر بگیرند.

حجت‌الاسلام طباطبایی در تشریح اهداف غاصبین فدک، تصریح کرد: آنها چند هدف را دنبال می‌کردند، یکی اینکه در جایی قرار بگیرند که پیامبر(ص) قرار داشت، دوم اینکه این جایگاه پیامبر را اعمال کنند، لذا چون پیامبر فدک را در اختیار فاطمه(س) قرار داده است، آنها نیز حق فدک را از او بگیرند! این همان چیزی است که در احتجاج خلیفه اول با حضرت فاطمه زهرا آمده است، به می‌رسد که در قضیه فدک بیش از آنکه خلیفه اول نقش داشته باشد، خلیفه دوم نقش دارد، چرا که حتی خلیفه اول سند فدک را به فاطمه زهرا(س) برگرداند و معمولاً خلیفه اول جوابی درباره استدلال‌های حضرت فاطمه(س) نداشت و بیشتر خلیفه دوم دخالت می‌کرد.

وی با اشاره به سکوت مردم در حوادث هفته اول بعد از رحلت پیامبر(ص) و ادامه این روال تا سال‌های بعد، افزود: در دوره‌های بعد می‌بینید که جامعه هیچ عکس‌العملی نسبت به تجاوزات حکومت از خود نشان نمی‌دهد، حتی از اعتراضات حضرت فاطمه(س) و امام علی(ع) به راحتی  می‌گذارند، تاریخ دقیق سقیفه روشن نیست، ولی سقیفه دقیقاً یا همان روز رحلت یا با فاصله بعد از آن سقیفه تشکیل شد، در ابتدای کار یک بیعت داخلی در سقیفه انجام شد و این بیعت داخلی نافذ نبود، چرا که تعداد افرادی که در سقیفه حضور داشتند، بسیار کم بودند، لذا طی یکی دو روز این بیعت را به مسجد کشانند و توانستند با سر و صدا و  با تهدید و ارعاب مردم مدینه را به بیعت مجبور کنند.

رئیس پژوهشکده دارالحدیث با بیان اینکه حمله به منزل حضرت فاطمه زهرا(س) در 3 یا چهار روز اول بعد از رحلت پیامبر(ص) رخ داده است، اذعان داشت: حضرت فاطمه(س) خطاب به مهاجمین می‌فرمایند که هنوز آب کفن پیامبر خشک نشده است که به منزل دختر او حمله می کنید، این حادثه از ماجرای غصب فدک هم مهمتر بوده است، چرا که در فاصله نزدیک بعد از رحلت نبی رخ می‌دهد، حمله‌کنندگان به خانه یگانه دختر پیامبر(ص) مردم نبودند، بلکه یک گروهی از مزدوران قدرت از جمله «قنفذ» و «مغیره» حضور داشتند که اینها اصلاً متدین نبودند و به عنوان مسلمانان نمی‌توان روی آنها اسم گذاشت‌ شد و هر کاری که قدرت می‌گفت، انجام می‌دادند، ولی مهم‌تر از آن سکوت مردم است.

وی ادامه داد: مردمی که تمام شخصیت‌شان از پیامبر اکرم(ص) دارند، یعنی اگر از مردم مسلمان آن زمان، پیامبر(ص) را بگیرند، مدینه یک شهر بی‌روح و کوچک می‌شد، که حتی کسی طمعی نداشت تا آن را اشغال کند؛ یعنی تمام شخصیت و بروز اجتماعی‌شان از پیامبر اکرم(ص) است، ولی نسبت به این جریانات ساکت بودند، این در حالی است که منزل حضرت فاطمه(س) چسبیده به منزل پیامبر اکرم(ص) و در کنار قبر پیامبر(ص) قرار داشت.

جابر ایل سعادتمند بازدید : 1355 سه شنبه 08 فروردین 1391 نظرات (0)

عکس های قدیمی حرم حضرت عبدالعظیم




عکس قدیمی حرم حضرت عبدالعظیم


http://rozup.ir/up/pirgholam/Pictures/10.jpg





عکس قدیم گنبد و بارگاه حرم حضرت عبدالعظیم


http://rozup.ir/up/pirgholam/Pictures/11.jpg





عکس قدیمی حرم حضرت عبدالعظیم


http://rozup.ir/up/pirgholam/Pictures/12.jpg



زندگی مختصر


شاه‌عبدالعظیم یا عبدالعظیم حسنی مجموعه آرامگاهی یکی از نوادگان حسن بن علی است که در شهر ری (در جنوب تهران) قرار دارد. این آرامگاه با آرامگاه امامزاده حمزه و امامزاده طاهر از قرن سوّم تاکنون، یکی از مشهورترین اماکن زیارتی ایران بوده است. مربوط به دوره ایلخانی - دوره صفوی - دوره قاجار است این اثر در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۳۳۴ با شمارهٔ ثبت ۴۰۶ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

نسب عبدالعظیم 

مطابق زیارتنامهای که در آرامگاه قرار دارد عبدالعظیم فرزند علی فرزند حسین فرزند زید فرزند حسن مجتبی بوده است.

همچنین در برخی منابع نسب عبدالعظیم به این شکل است: عبدالعظیم پسر عبدالله پسر علی پسر حسن پسر زید پسر حسن‌المجتبی پسر علی بن ابیطالب.

بناها 

بنای نخستین این آستانه یعنی حرم آن را محمد پسر زید داعی علوی در نیمه دوم قرن سوم هجری قمری مطابق با قرن نهم میلادی تعمیر اساسی کرد. در گاه اصلی ورودی آن که در شمال مجموعه قرار دارد به فرمان پادشاهان آل بویه و سپس به همت مجدالملک قمی تکمیل شد.

بنای حرم در بخش پائین چهارگوشی است که هر بر آن حدود هشت متر است. در بالا مانند همه بناهای سلجوقی برفراز چهارگوشه حرم چهار گوشوار یعنی چهار طاق مورب احداث کرده‌اند و بالاتر از آن یک هشت ضلعی و بر روی آن یک شانزده‌ضلعی ساخته‌اند. روی این شانزده‌ضلعی گنبد اصلی حرم ساخته شده است. تمام این بخش‌ها از درون آئینه‌کاری شده است. تعمیر و تغییرات اصلی این بخش در زمان شاه‌طهماسب صفوی انجام گرفته است. صحن‌ها و ایوان آستانه از آثار دوره صفوی است. در دوره قاجار تعمیرات و اضافات زیادی صورت گرفت. پوشش زرین گنبد به فرمان ناصرالدین شاه در سال ۱۲۷۰ هجری قمری برابر با ۱۸۳۵ میلادی انجام گرفته است.

آثار تاریخی 


  • صندق مرقد عبدالعظیم که تاریخ ساخت آن ۷۲۵ هجری قمری برابر با ۱۳۳۵ میلادی است.
  • دو لوحه کتیبه چوبی که روی یک جفت در چوبی جدید تر نصب شده است. تاریخ ساخت لوحه‌ها ۸۴۸ هجری قمری مطابق با ۱۴۴۴ میلادی است.
  • در بزرگ چوبی بین رواق شمالی و مسجد زنانه که تاریخ ساخت ۹۰۴ هجری قمری (برابر با ۱۴۹۸ میلادی) دارد و به سبک دوره تیموری است.

آرامگاه‌های پیرامون

بسیاری از مشاهیر ایران در جوار ضریح و رواق‌های اطراف، عمدتا در باغ طوطی، به خاک سپرده شده‌اند. ازجمله: ناصرالدین شاه قاجار، آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی (همچنین همسر وپسر وی)، علامه محمد قزوینی، عباس اقبال آشتیانی، ملا علی کنی، شیخ محمد خیابانی، ستار خان، حجت الاسلام محمدتقی فلسفی واعظ شهیر[نیازمند منبع]

در دوره پهلوی آرامگاهی در جوار این آستان برای رضا شاه پهلوی تدارک دیده شد که به تدریج بسیاری از وابستگان این خاندان در آنجا به خاک سپرده شدند. از جمله: علیرضا پهلوی، سلیمان بهبودی، سپهبد فضل‌الله زاهدی، ارتشبد محمد خاتم، حسنعلی منصور. این آرامگاه پس از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ به همراه مقابر پنجاه تن از وابستگان رژیم گذشته توسط عده‌ای به سردستگی صادق خلخالی تخریب شد.

وفات عبدالعظیم

عبدالعظیم در حال خوف از خلیفه وقت فرار کرده و به شهرری وارد می‌شود و در سرداب خانه یکی از شیعیان آن شهر سکنی می‌گیرد. او روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها به نماز می‌ایستاد. او گاهی پنهانی از خانه بیرون می‌آمد و قبری را که اکنون روبروی آرامگاهش است زیارت می‌کرد.

خبر ورود او در بین شیعیان شهر پیچید. در همین روزها یکی از شیعیان، پیامبر را در خواب دیده و پیامبر به او خبر می‌دهد که یکی از فرزندان من در این شهر سکنی گرفته‌است که در «کوی بردگان» زندگی می‌کند؛ او به زودی از دنیا می‌رود و نزدیک درخت سیبی که در باغ عبدالجبار بن عبدالوهاب مدفون می‌شود و پیامبر درخت معهود را به او نشان می‌دهد. فردای آن شب به خانه صاحب باغ رفته و به او می‌گوید می‌خواهم باغ را بخرم. صاحب باغ دلیل را از او می‌پرسد و او هم خواب شب پیش را برایش می‌گوید. صاحب باغ می‌گوید من هم چنین خوابی دیدم و قصد دارم این باغ را برای سادات و شیعیان وقف کنم.

پس از مدتی عبدالعظیم بیمار می‌شود و چندی بعد در می‌گذرد. هنگامی که خواستند او را غسل بدهند کاغذی را در پیراهنش می‌یابند که او خود و پدرانش را نام می‌برد: من ابوالقاسم پسر عبدالله پسر علی پسر حسن پسر زید پسر حسن‌بن‌علی پسر علی بن ابیطالب هستم.


جابر ایل سعادتمند بازدید : 1752 پنجشنبه 04 اسفند 1390 نظرات (0)

عکس های قدیمی قبرستان بقیع


عکس قدیم گنبد و بارگاه چهار امام معصوم علیه السلام مدفون در قبرستان بقیع


عکس قدیمی قبرستان بقیع




عکس ضریح مطهر امام حسن.امام سجاد.امام باقر.امام صادق علیه السلام




عکس قدیمی قبرستان بقیع


جابر ایل سعادتمند بازدید : 2087 شنبه 29 بهمن 1390 نظرات (0)

عکس های قدیمی حرم حضرت معصومه (س) در شهر قم





عکس قدیمی حرم حضرت معصومه (س) در شهر قم






عکس قدیم حرم حضرت معصومه سمت رودخانه





زندگی نامه فاطمه معصومه


ضریح فاطمه معصومه در قم، ایران


گنبد فاطمه معصومه در قم، ایران

فاطمه معصومه، دختر موسی بن جعفر (هفتمین امام شیعه) و «نجمه» است. وی از شخصیت‌های مورد احترام شیعیان است و آرامگاهش در شهر قم در ایران است.


زادروز 

تاریخ تولدش به طور دقیق مشخص نیست، ولی کتاب «مستدرک سفینه» تاریخ تولد او را طبق اسناد به دست آمده، در روز ۱ ذیقعده سال ۱۷۳ در شهر مدینه نوشته‌است.[۱]

سفر به ایران

پس از آن که مامون خلیفه وقت، برادر فاطمه معصومه، رضا را در سال ۲۰۰، از مدینه به مرو خواند، فاطمه معصومه همچون تعدادی از علویان، درسال ۲۰۱ هجری به ایران روی آورد. وقتی که به ساوه رسید، بیمار شد [۲]. در ساوه از همراهان خود پرسید که تا قُم چقدر فاصله است؟ گفتند که نزدیک است. او از همراهان خود خواست تا وی را به قم ببرند.

پسران سعد اشعری که از شیعیان برجسته بودند و نیز دیگر بزرگان شهر قم که از موضوع حرکت فاطمه معصومه به قم باخبر شده بودند، از وی استقبال باشکوهی به عمل آوردند[۳]. فاطمه معصومه به خانه موسی بن خزرج بن سعد اشعری وارد شد.

مرگ 

فاطمه معصومه تنها هفده روز در قم زنده ماند و پس از آن در سن ۲۸ سالگی، در حالی که هنوز ازدواج نکرده بود در ۱۰ ربیع‌الثانی سال ۲۰۱ قمری، درگذشت[۴][۵][۶][۷]. پیکر او را در جایی که آن زمان به باغ بابلان مشهور بود به خاک سپردند که هم اکنون زیارتگاهی باشکوه مشهور به حرم حضرت معصومه است. پس از به پایان رسیدن مراسم دفن، موسی بن الخزرج سایبانی از حصیر و بوریا بر قبر او ساخت و این سایبان بر قرار بود تا زمانی که زینب دختر جواد، بر آن گنبدی بنا کرد.

زیارت 

زیارت آرامگاه فاطمه معصومه به شیعیان سفارش شده‌است. برای نمونه رضا در این خصوص گفته‌است:

« کسی که مرقد مطهر حضرت معصومه را با دانایی و معرفت به حق او، زیارت کند، سزاوار بهشت می‌شود.  »

احادیثی در رابطه او 

« ان للّه حرماً و هو مکه ألا انَّ لرسول اللّه حرماً و هو المدینة ألا وان لامیرالمؤمنین علیه السلام حرماً و هو الکوفه الا و انَّ قم الکوفة الصغیرة ألا ان للجنة ثمانیه ابواب ثلاثه منها الی قم تقبض فیها امراة من ولدی اسمها فاطمه بنت موسی علیهاالسلام و تدخل بشفاعتها شیعتی الجنة با جمعهم (معنی:خداوند حرمی دارد که مکه‌است پیامبر حرمی دارد و آن مدینه‌است و حضرت علی حرمی دارد و آن کوفه‌است و قم کوفه کوچک است که از ۸ درب بهشت سه درب آن به قم باز می‌شود - زنی از فرزندان من در قم از دنیا می‌رود که اسمش فاطمه دختر موسی است و به شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت می‌شوند)[۸]  »
« هرکس نتواند به زیارت من بیاید، برادرم را در ری یا خواهرم را در قم زیارت کند که ثواب زیارت مرا در می‌یابد.[۹]  »
« الّا انَّ حرمی و حرم ولدی بعدی قم(معنی:آگاه باشید که حرم من و حرم فرزندان بعد از من قم است)[۱۰]  »

حدیثی نقل شده از او 

فاطمه معصومه این روایت را از دختر جعفر صادق نقل می‌کند که سلسله سندش در نهایت به فاطمه زهرا می‌رسد.

  • فاطمه زهرا، دختر محمد گفته‌است:
« آیا فرمایش رسول خدا(ص) را در روز غدیر خم فراموش کرده‌اید که فرمود: هر کس من مولاى اویم، على مولاى اوست، و (آیافراموش کرده‌اید) دیگر فرمایش آن حضرت را که فرمود: تو براى من همانند هارون براى موسى هستى[۱۱]  »
جابر ایل سعادتمند بازدید : 457 جمعه 28 بهمن 1390 نظرات (0)
خبردادن حضرت على عليه السّلام از امور غيبى
وجـه دوازدهـم : اِخـبـار آن حـضـرت اسـت از اخبار غيبيّه و آن اخبار زياده از آن است كه اِحْصاء شود و اين احقر به ذكر چند موردى از آن اشارت مى كنم .
نخستين : كَرّة بعد كَرَّة خبر داد كه ابن ملجم (فرق ) مرا با تيغ مى شكافد و ريش مرا از خون سرم خضاب مى كند. و ديگر خبرداد از شهادت امام حسين عليه السّلام به زهر و بسيار وقـت از شـهـادت فـرزنـدش حـسـيـن عـليـه السـّلام خـبـر مـى داد، و هـنـگـام عـبـور از كربلا مـقـتـل مردان و مقام زنان و مناخ شتران را بنمود و خبر داد براء بن عازب را از درك كردن او زمان شهادت حسين عليه السّلام را و يارى نكردن او آن حضرت را. و ديگر خبر داد از حكومت حـَجـّاج بـن يـوسـف ثـَقَفى و از يوسف بن عمرو از فتك و خويريزى ايشان ، و خبر داد از خـوارج نـهـروان و عـبـور نـكـردن ايـشـان از نـهـر و خـبـر داد از قـتـل ايـشـان ، و از كشته شدن ذى الثّديه سركرده خوارج و خبر داد از عاقبت امور جمعى از اصـحـاب خـويـش كـه هـر يـك را چـسـان مـى كـُشـنـد، چنانكه خبر داد از بريدن دست و پاى جويرية بن مسهر و رُشيد هَجَرى و به دار كشيدن ايشان را، و خبر داد از كيفيّت شهادت ميثم تـمّار و به دار كشيدن او را بر دارى كه از نخلى بود كه تعيين آن فرمود و بودن آن دار در نـزد خـانـه عـمـروبـن حـريـث . و خـبـر داد بـه كـشـتـه شـدن قـنـبـر و كـمـيـل و حُجر بن عَدى و غيره و خبر داد از نمردن خالد بن عرفطه و رئيس شدن او بر جيش ضلالت و خبر داداز قتال ناكثين و قاسطين و مارقين و خبر داد از مكنون طلحه و زبير هنگامى كـه بـه جـهـت نـكـث بـيـعـت و تهيّه جنگ با آن حضرت به جانب مكّه خواستند بروند و گفتند خـيـال عـُمـْره داريـم . و نـيـز خـبـر داد اصحاب خويش را كه بعد از اين طلحه و زبير را با لشكر فراوان ملاقات كنيد. و خبر داد از وفات سلمان در مدائن هنگام رحلت سلمان و خبر داد از خلافت بنى اميّه و بنى عبّاس و اشاره فرمود به اَشْهَر اوصاف و خصايص بعض خلفاء بـنـى عـبـّاس مـانـنـد راءفـت سـفّاح (1)(71) و خونريزى منصور(2) و بزرگى سـلطـنـت رشـيـد(5) و دانـائى مـاءمـون (7) و كـثـرت نـصـب و عـنـاد مـتـوكـّل (10) و كـشـتـن پـسـر او، او را و كـثـرت تـَعـَب و زحـمـت مـعـتـمـد (15) بـه جـهـت اشـتـغـال او به حروب و جنگ با صاحب زنج و احسان معتضد (16) با علوييّن و كشته شدن مـقـتـدر (18) و اسـتـيلاء سه فرزند او بر خلافت كه (راضى ) و (متّقى ) و (مطيع ) بـاشـنـد و غـيـر ايـشـان چـنانكه بر اهل تاريخ و سِيَر مخفى نيست و اين اخبار در اين خطبه شريفه است كه آن حضرت فرموده :
وَيـْلُ له ذِهِ الاُمَّةِ مـِنْ رِجـالِهـِمْ الشَّجَرَةُ الْمَلْعُونَةُ الّتي ذَكَرَها رَبُّكُمْ تَعالى اَوَّلُهُمْ خَضْرآءُ وَ آخِرُهُمْ هَزْمآءُ، ثُمّ يَلي بَعْدَهُمْ اَمْرَ ه ذِهِ الاُمَّةِ رِجالٌ اَوَّلُهُمْ اَرْاَفُهُمْ وَ ث انيهِمْ اَفْتَكُهُمْ و خامِسُهُمْ كـَبـْشـُهـُمْ وَسـابـِعـُهُمْ اَعْلَمُهُمْ وَعاشِرُهُمْ اَكْفَرُهُمْ يَقْتُلُهُ اَخَصُّهُمْ بِهِ وَخامِسُ عَشَرُهُمْ كَثيرُ الْعـَنـآءِ قـَليـلُ الْغِنآءِ سادِسُ عَشَرُهُمْ اَقْضاهُمْ لِلذِّمَمِ وَ اَوْ صَلُهُمْ لِلّرَحِمِ كَانّي اَرى ث امِنَ عـَشـَرِهـِمْ تـَفـْحُص رِجْلاهُ في دَمِهِ بَعْدَ اَنْ يَاْخُذُهُ جُنْدُهُ بِكَظْمِهِ مِنْ ولْدِهِ ثَلاثُ رِجالٍ سيرَتُهُمْ سيرَةُ الضَّلالِ.
تا آخر خطبه كه اشاره فرموده به كشته شدن مستعصم در بغداد چنانكه فرموده :
لَكـَاَنـّي اَر اهُ عـَلى جـِسـْرِ الزَّوْراءِ قـَتـيـلاً ذلِكَ بـِمـا قَدَّمَتْ يَد اكَ وَاَنَّ اللّه لَيْسَ بِظلا مٍ لِلْعَبيدِ.(72)
و ديـگـر خـبر داد از وقوع فتنه ها در كوفه و كشته شدن يا مبتلا به بلاهاى شاغله شدن سركردگان ظلم كه در كوفه عَلَمْ ظلم و ستم افراشته سازند در آنجا فرموده :
كَاَنّى بِكِ ي ا كُوفَةُ تُمَدّينَ مَدَّا الاَديمِ الْعُك اظى .
تـا آنـكـه مـى فـرمـايد: وَاِنّي لاََعْلَمُ وَاللّهِ اَنَّهُ لا يُريدُ بِكِ جَبّارٌ بِسُوءٍ اِلاّ رَماهُ اللّه بِق اتِلٍ اَو اِبْتَلا هُ اللّهُ بِشاغِلٍ.(73)
و چـنـيـن شد كه آن حضرت خبر داده بود و زياد بن ابيه و يوسف بن عمرو و حجّاج ثقفى و ديـگـران كـه در كـوفـه بـنـاى تـعـدّى و ظـلم نـهـادنـد ابتلاء آنها و هلاكت و مردن آنها به بدترين حالى در موضع خود به شرح رفته .
و ديگر خبر داد مردم را از عرض كردن معاويه بر ايشان سبّ كردن آن حضرت را، و خبر داد ابـن عـبـّاس را در (ذى قار) از آمدن لشكرى از جانب كوفه براى بيعت با جنابش كه عدد آنـهـا هـزار بـه شمار مى رود بدون كم و زياد، و خبر داد(74) از لشكر هُلاكو و فـتـنـه هـاى ايـشـان ، و در خـطـبـه اى كه در وقعه جمل در بصره خواند اشارت فرمود به قـتـل مـردم بـصـره بـه دسـت زنـگـيـان و اخـبـار فـرمـود از دَجّال و حوادث جهان (75) وديگرخبر داد از غرق شدن بصره چنانكه فرمود:
وَاَيـْمُ اللّهِ لَتـُغـْرقـَنَّ بـَلْدَتـُكـُمْ حـَتـّى كـَانّي اَنْظُرُ اِلى مَسْجِدِه ا كَجُؤ جُوءِطَيْرٍ في لُجَّةِ بَحْرٍ.(76)
و خـبـر داد ازبـنـاء شـهـر بـغـداد، و ديـگـر خـبـر داد از مـَآل امـر عـبـداللّه بـن زبـير وَقَوْلُهُ فيه : خَبُّ ضَبُّ يَرُومُ اَمْرا وَلا يُدْرِكْهُ يَنْصَبُ حِب الَةَ الدّينِ لاِصْطِي ادِ الدُّنيا وَهُوَ بَعْدُ مَصْلُوب قُريْشٍ.
و ديگر خبر داد كه سادات بنى هاشم چون ناصر و داعى و غير ايشان خروج خواهند كرد و فـرمـوده : اِنَّ لاَِّلِ مـُحَمّدٍ بالطّالقانِ لَكَنْزا سَيُظْهِرُهُ اللّهُ اذا ش اءَ دُع اةٌ حَتّى تَقُومَ بِإ ذنِ اللّه فَتَدْعُوا اِل ى دين اللّهِ.
و خبر داد از مقتل نفس زكيّه محمّد بن عبداللّه محض در احجار زيت مدينه ؛
فى قولِهِ: اَنَّهُ يُقْتَلُ عِنْدَ اَحْجارِ الزَّيْتِ.
و هـمچنين خبر داد از مقتل برادر محمّد ابراهيم در زمين باخمرا كه موضعى است مابين واسط و كوفه آنجا كه مى فرمايد: بِب اخَمْر آ يُقْتَلُ بَعْدَ اَنْ يَظْهَرَ وَ يُقْهَرُ بَعْدَ اَنَ يَقْهَرَ.
و هم در حق او فرموده :
يَاْتِي هِ سَهْمٌ غَربٌ يَكُونُ فيهِ مَنِيَّتُهُ فَي ابَؤُسَ الّر امى شَلَّتْ يَدُهُ وَ وَهَنَ عَضُدُهُ.
و ديـگر خبر داد از مقتولين فخّ و از سلطنت سلاطين علويه در مغرب و از سلاطين اسماعيليّه كقوله :
ثُمَّ يَظْهَرُ صاحِبُ الْقَيْرو انِ اِلى قَوْلِهِ مِنْ سُلا لَةِ ذِى الْبَدآءِ المُسَجّى بِالرِّد آءِ.
و خبر داد از سلاطين آل بويه .
وقـَوله فـيـهـِم : وَ يـَخـْرُجُ مـِنْ دَيـْلمان بَنُوا الصَّيّادِ وقوله فيهم : ثُمَّ يَسْتَشْرى اَمْرُهُم حَتّى يَمْلِكُوا الزَّوْر آء وَيَخْلَعُوا الْخُلَف اء.
و خـبـر داد از خـلفـاى بنى عبّاس و على بن عبداللّه بن عبّاس جدّ عبّاسييّن را (اَباالاملاك ) فـرمـود. و در واقـعـه صـفـّيـن كـه مـابـيـن آن حـضـرت و مـُعـاويـه ارسـال رسـل و رسـائل بـود در يـكـى از مـكـتوبات خود آن حضرت از اخبار غيب بسى اخبار فـرمـود از جـمـله در خـاتـمـه آن ، مـعـاويـه را مـخـاطـب داشـتـه كـه رسـول خـدا صـلى اللّه عـليه و آله و سلّم مرا خبر داد: زود باشد كه موى ريش من به خون سـرم خضاب گردد و من شهيد شوم و بعد از من سلطنت امّت به دست گيرى و فرزندم حسن را از دَر غدر و خديعت به سمّ ناقع شهيد كنى و از پس تو يزيد فرزند تو به دستيارى و هـمـدسـتـى پـسـر زانـيه ـ كه ابن زياد باشد ـ حسين پسرم را شهيد سازد و دوازده تن از ائمـه ضـلالت از اولاد ابـى العـاص و مـروان بن الحكم بعد از تو والى بر امّت شوند؛ چـنـانـكـه رسـول خـدا صـلى اللّه عليه و آله و سلّم را در خواب نمودار شد و ايشان را به صـورت بـوزينه ديد كه بر منبر او مى جهند و امّت را از شريعت باز پس مى برند؛ پس فـرمـود: آنـگـاه جـماعتى كه رايات ايشان سياه و عَلَمهاى سياه علامت دارند ـ كه بنى عبّاس مـراد اسـت ـ خـلافـت و سـلطـنـت را از ايـشـان باز گيرند و بر هر كس از اين جماعت كه دست يابند از پاى درآورند و به كمال ذلّت و خوارى ايشان را بكشند.
آنـگـاه حـضـرت اخـبـار فـرمـود بـه مـغـيـّبـات بـسـيـار از امـر دجّال و پاره اى از ظهور قائم آل محمّد عليهماالسّلام و در آخر مكتوب مرقوم فرمود: همانا من مـى دانـم كـه ايـن كـاغـذ بـراى تـو نـفـعـى و سـودى نبخشد و حظّى از آن نبرى مگر اينكه فـرحـنـاك شـوى بـه اخـبـار مـن از سلطنت تو و فرزند تو لكن آنچه باعث شد مرا كه اين مـكـتوب را براى تو نگاشتم آن بود كه كاتب خود را گفتم كه آن را نسخه كند كه شايد شـيـعـه و اصـحـاب مـن از آن نـفـع بـرند يا يك تن از كسانى كه نزد تو مى باشند آن را بـخوانند بلكه از گمراهى روى برتابد و طريق هدايت پيش گيرد و هم حجّتى باشد از من بر تو.(77)
مؤ لّف گويد: كه شرح غالب اين اخبار غيبيّه در اين كتاب مبارك و تتمّه آن هر يك در موقع خود مذكور خواهد شد ان شاء اللّه تعالى .

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
حاج قربانعلی ایل سعادتمند*** پیر غلام امام حسین علیه السلام مداح اهل بیت قاری قرآن *** تولد : در دی ماه سال 1304 شمسی در روستای حاجی آباد لکها (شهر قنوات) از توابع استان قم پا به عرصه وجود نهاد. *** در گذشت : 2 آذر 1390 چشم از جهان فروبست *** سروده ی پیرغلام امام حسین علیه السلام* غلامم من غلام سخت کوشم* به هر اهریمن خود در خروشم* چه غم دارم که اربابم حسین است* کجا مهرش به سیم و زر فروشم*
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 26
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 78
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 26
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 33
  • بازدید ماه : 222
  • بازدید سال : 1,221
  • بازدید کلی : 93,592
  • کدهای اختصاصی